درباره وبلاگ

من آشنای دیروز غریبه امروز و فراموش شده فردایم پس در آشنایی امروز می نگرم تا در فردا یادم کنی.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

سلام دوست عزیز در صورتی که دوست دارید با ما تبادل لینک بنمایید زمانی که مارا به لینک خود افزودید به ما بگویید در صورت بودن آدرس ما شما هم به لینک های ما افزوده می شوید.

باتشکر مدیریت







<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 302
بازدید دیروز : 353
بازدید هفته : 655
بازدید ماه : 806
بازدید کل : 73660
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 120
تعداد آنلاین : 1

جور دیگر باید زیست
به نام تنها پناه دیار آشفتگان سرنوشت
دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:ماه دوم تابستان(بخش دوم) , :: 21:12 ::  نويسنده : SARH       

 

بخش دوم
و اما شروع داستان های آموزنده :
در ماه دوم تابستان 90 پارک محله ای که همه بچه های محله در آن جمع می شدن یک تیکه از اون شهرداری خراب کرد و یک ساختمان در اونجا ساخت که این کار باعث به وجود آمدن مشکلات بعدی مثل: به هم ریخته شدن جمع بچه های ما در محله شد چون دیگه نمی شد وسط جایی که پر از خاک بود نشست , بازی کرد و .......... همه رفتتن دنبال کارهایی دیگه که به یک تیکه از اون در زیر اشاره می کنم.
داخل این ماه ما پس از مشاهده و تحقیقات زیاد متوجه شدیم که چند تا از پسرا و چندتا از دخترا با هم در ارتباط هستن این ارتباط ها به جایی رسیده بود که همه اونها بین هم DVD و MEMORY غیر اخلاقی با هم رد و بدل می کردن البته این چیزهایی را که بین هم رد و بدل می کردن باعث می شد که این بچه ها دچار بلوغ زود رس و انحراف به طرف گناه اخلاقی بشن به همین دلیل من و گروه مخفی من شروع به کار کردن و رسد کردن سر منشا این کارا کردم که به دو نفر رسیدم یکی احسان و دومین نفر محمد بود که این دوتا این فیلم ها رو در اختیار بقیه می دادن که در میان این آدم ها دخترها هم بودن سر همین موضوع ما همگی با هم تصمیم به ریشه کن کردن اونا گرفتیم مموری که دست دخترا گشته بود من با تهدید کردن بچه ها از اونا پس گرفتم این اولین مدرک که دریافت شد.
دومین مدرک دست محمد بود که با هماهنگی قرار بود بدتش من اما تا یک ثانیه از اون چشم برداشتم سریع دادش به احسان و احسان هم در رفت در اینجا رو دست زشتی از این دوتا بچه خوردیم که کار ما نا تمام ماند اما تجربه خوبی برای ما شد.البته این کار ما باعث شد که دیگه پسرا و دخترا تا حدودی از هم  جدا بشن و کاری به هم نداشته باشن.
این داستان ادامه دارد

نويسنده:SAREH1 , M.F.M



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 21 صفحه بعد