درباره وبلاگ

من آشنای دیروز غریبه امروز و فراموش شده فردایم پس در آشنایی امروز می نگرم تا در فردا یادم کنی.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

سلام دوست عزیز در صورتی که دوست دارید با ما تبادل لینک بنمایید زمانی که مارا به لینک خود افزودید به ما بگویید در صورت بودن آدرس ما شما هم به لینک های ما افزوده می شوید.

باتشکر مدیریت







<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 143
بازدید دیروز : 353
بازدید هفته : 496
بازدید ماه : 647
بازدید کل : 73501
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 120
تعداد آنلاین : 1

جور دیگر باید زیست
به نام تنها پناه دیار آشفتگان سرنوشت
چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب: آرامم ولی آرامش ندارم هنوز,,,, :: 14:5 ::  نويسنده : SARH       

 آرامم ولی آرامش ندارم هنوز...
 از فردا می ترسم...
 نمی دانم فردا که از خواب بیدار می شوم کافرم یا که مسلمانم.


 خودم را دیگر باور ندارم. از اعتماد به نفسم که بعضی وقت ها می گویم نکند هرز شده می ترسم، می گویم نکند اینجا آخر خط است، می گویم نکند دیگر تیک تیک روزهای خدا نتپد توی دلم، آرام بگیرد و من اما بلرزم از پوچ شدنم.
اما باز وقتی از پس حرف ها و ترس هایم بیدار می شوم نمی ترسم، انگار نفسم را دودستی تقدیم شیطان کرده ام.

تازه بعضی وقت ها که گناه می کنم و همان لحظه نگاه می کنم به خودم بدم می آید از خودم اما ادامه می دهم کارم را، از خود بد آمدنم را.
بعضی وقت ها که بالای سرم را به امیدی نگاه می کنم می گویم کجاست آن خدایی که زمین را رام کرده برای من؟
کجاست او که قدرتش گوش همه جا را پر کرده اما مانده در رام کردن کوچکی مثل من؟

اما وقتی خوب نگاه می کنم به آسمان دست خدا را می بینم که دراز شده به سوی دستان من تا شاید چنگ زنم حبل الله را اما دست خودم را نمی بینم، انگار من جانباز در راه شیطانم، برای پیروزی شیطان از خود گذشته ام، جانبازی کرده ام، از خودم برای شیطان مایه گذاشته ام، چه ها که نکرده ام.

دست خدا خسته می شود اما دست نمی کشد، ناخدایی نمی کند.

بعضی وقت ها حتی دستش را درازتر می کند، انقدر بلند که توی دلم تلنگرش را که دارد می لرزد احساس می کنم، حب خودم را توی نگاه خدا می بینم آن وقت ها، می گویم این خدا چقدر الله اکبر است.
خیلی شرمنده اش می شوم، کمی رامش می شوم، آرام می شوم آرام می خوابم اما وقتی باز بیدار می شوم بد بیدار می شوم، یعنی آن آرامش قبل از خواب را احساس نمی کنم، باز دوست شیطان می شوم و دستش را می فشرم، خدا را فراموش می کنم، نمی بینمش.

اما این بار راهش را آموخته ام، می خواهم دوباره بیدار نشوم تا کمتر خواب باشم، می خواهم این بار همیشه از همین امروز کمتر بخوابم تا بیدار بمانم


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: