اين داستان مربوط به چندتا از دوستان هست كه الان تو اين شهر و ديار در حال زندگي هستند.

داستان ما از جايي شروع مي شه كه يك روز دوتا دوست البته دختر با به قول خودشون عشق خودشون قراري مي گذارن و مي خواهند همديگه رو ببينند.از غذا در همين زمان مادر يكي از انها اين مي فهمه  و آنها تو درد سر مي افتن  در اين بين يك دوست قديمي كه هميشه پيش آنها مي امد البته با خانواده يكي از آن دخترا در ارتباط بود به آن دختره زنگ مي زنه و جريان مي فهمه بخاطر اينكه دچار مشكل نشن سيد مياد و به يك بهونه آنها رو از اون جمع دور مي كنه در همين موقع دختر دوميه باكمال پررويي مي گه من ببريد پيش عشقم كه سر همين موضوع با سيد بحثشون مي شه و بعد هم سيد مي خواسته كه ببرتشون پيش مادر دختره پيادشون بكنه كه با خواهش اون دختر اوليه نميرن و آنهارو به يكي از زيباترين رستوران و سفره خونه هاي شيراز مي بره و آنهارو دعوت مي كنه و در آنجا باهم خيلي حرف مي زنن و باهم خوش و وش مي كنند تا شايد اين دوتا آدم بشن و اين ماجراها ديگه واسشون پيش نياد .

قسمت اول اين ماجرا در همين جا به پايان مي رسه

حتما قسمت بعدي اين ماجرا بخونيد خيلي توپه

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: