وصیت نامه.....
درباره وبلاگ

من آشنای دیروز غریبه امروز و فراموش شده فردایم پس در آشنایی امروز می نگرم تا در فردا یادم کنی.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

سلام دوست عزیز در صورتی که دوست دارید با ما تبادل لینک بنمایید زمانی که مارا به لینک خود افزودید به ما بگویید در صورت بودن آدرس ما شما هم به لینک های ما افزوده می شوید.

باتشکر مدیریت







<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 126
بازدید هفته : 164
بازدید ماه : 179
بازدید کل : 73033
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 120
تعداد آنلاین : 1

جور دیگر باید زیست
به نام تنها پناه دیار آشفتگان سرنوشت
شنبه 11 شهريور 1391برچسب:وصیت نامه,,,,,, :: 19:49 ::  نويسنده : SARH       

بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید...

منی را که هر نفس با یادت اندیشیدم

و هر لحظه بی آنکه تو بدانی

برایت آرزوی بهترین ها را کردم...

بعد از مرگم نامم را در ذهنت تداعی نخواهی کرد..

نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود...

بی آنکه خود خواهان آن باشی...

بعد از مرگم چشمانم را روی کاغذ نخواهی کشید...

چشمانی که همواره به خاطر غم ها و شادی هایت بارانی بود و می درخشید

هنگام دیدن چشمانت....

بعد از مرگم گرمای دستانم را حس نخواهی کرد..

دستانی که روز و شب رو به آسمان برای لبخندت دعا می کردند...

بعد از مرگم صدایم را نخواهی شنید....

صدایی که گرچه از غم پر بود اما شنیده می شد

تا بگوید

"دوستت دارم"

بعد از مرگم خوابم را نخواهی دید....

خوابی که شاید دیدنش برای من آرزویم بود

و امید چشم بر هم گذاشتنم....

بعد از مرگم رد پایم را پیدا نخواهی کرد...

رد پایی که همواره سکوت شب را می شکست

تا مطمئن شود تو در آرامش خواهی بود....

بعد از مرگم باغچه ی گل های رزم را نخواهی دید...

باغچه ی گل رزی که هر روز مزین کننده ی گلدان اتاقت بود...

بعد از مرگ نامه هاي نا تمامم را نخواهي خواند...

نامه هايي كه سراسر شوق از تو نوشته بودند...

بعد از مرگم تو حتی قبرم را نخواهی شناخت...

تویی که حتی روی قبرم از تو نوشتم...

نوشتم "دوستت دارم"

و

نوشتم"تو نیز دوستم بدار"

بعد از مرگم تو در بی خبری خواهی بود...

روزی به خاک برمی گردم

سال هاست مرده ام و فراموش شده ام....

روزی که ره گذری غریبه

گردنبندی روی زمین پیدا خواهد کرد که نام تو روی ان حک شده است....

ناگزیر گردنبند را خاک خواهد کرد...

قبر را روی ان قرار خواهد داد...

روی تپه ای که دور از شهر است

و تو حتی در خیالت هم آن تپه را تصور نخواهی کرد...

آن روز هوا بارانی ست و من می ترسم

که مبادا تو در جایی باشی که خیس شوی و چتری در دستانت نباشد....

من که به باران و خیس شدن از آن عادت کرده ام....

به راستی بعد از مرگم فراموش خواهم شد....

بعد از مرگم چه کسی

فانوس به دست بر سر قبرم برایم فاتحه می خواند

بعد از مرگم چه کسی

با اشک چشمانش غبار بر قبرم را می شوید

بعد از مرگم چه کسی

گیتار به دست آوازه رفتنم را می خواند

بعد از مرگم چه کسی

برای نبودنم بی تاب و نا ارآم می شود

بعد از مرگم چه کسی

به یاد سوختن دلم لحظه ای یاد می کند مرا

بعد از مرگم چه کسی..........

 



نظرات شما عزیزان:

sara
ساعت4:33---13 شهريور 1391
ino vase ki neveshti???????????
پاسخ:
هييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
بگم چيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي
انساني از تبار خاك و ديار چهار فصل
انساني از جنس و بوي خاك سرخ
انساني كه قدر خود را ندانست و نخواهد دانستانساني كه دوست را با ريشخندهاي خود از خود رنجاند و راند
انساني كه............
اين است وصيت ما

پاسخ: هييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي بگم چيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي انساني از تبار خاك و ديار چهار فصل انساني از جنس و بوي خاك سرخ انساني كه قدر خود را ندانست و نخواهد دانست انساني كه دوست را با ريشخندهاي خود از خود رنجاند و راند انساني كه جديدا دچار خود بزرگ بيني و ادعا هاي بيجا شده انساني كه تنها و واقعي ترين و راست گو ترين هاي اطراف خود را رنجاند چي بگم خودت فكر كن جوابت كامل مي فهمي اين است وصيت ما


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: