درباره وبلاگ

من آشنای دیروز غریبه امروز و فراموش شده فردایم پس در آشنایی امروز می نگرم تا در فردا یادم کنی.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

سلام دوست عزیز در صورتی که دوست دارید با ما تبادل لینک بنمایید زمانی که مارا به لینک خود افزودید به ما بگویید در صورت بودن آدرس ما شما هم به لینک های ما افزوده می شوید.

باتشکر مدیریت







<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 285
بازدید دیروز : 220
بازدید هفته : 285
بازدید ماه : 655
بازدید کل : 73509
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 120
تعداد آنلاین : 1

جور دیگر باید زیست
به نام تنها پناه دیار آشفتگان سرنوشت
چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:,:رفتی و شکستی:,, :: 19:10 ::  نويسنده : SARH       


چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:یکی بود یکی نبود, :: 19:8 ::  نويسنده : SARH       

یکی بود یکی نبود

عاشقش بودم عاشقم نبود

وقتی عاشقم شد که دیگه دیر شده بود

حالا می فهمم که چرا اول قصه ها میگن

یکی بود یکی نبود

یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست .

 
 
 همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود .
 
در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن .
 
با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد.

هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ،
 
که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند .
 
و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم .

از دارایی ، از آبرو ، از هستی .
 
انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست .
 
 هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما .
 
 و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن .

و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم .

هنر نبودن دیگری

 



چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:عشق من, :: 19:5 ::  نويسنده : SARH       
          عشق من ناز نکن عمر ما پایون می گیره

          یه روزی دست زمونه تورو از من می گیره

 

          وقتی تنها با تو بودن واسه من زندگیه

          تورو دیدن،تورو خواستن رو کی از من می گیره

 

          عشق من قلب این عاشق با تو آروم می گیره

          همه ناله های من از اون نگاهت ،دوریه

 

          تورو دیدن،تورو خواستن،تورو هرجا می بینم

          بی تو و عشق تو من همیشه تنها می مونم

 

          عشق من عاشقتم،تکرارت هر شب عادته

          همه حرفام به خدا،از عشق و از سخاوته

         

          با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته

 

          عشق من بی کسی و شب با تو پایون می گیره

          همه رگهام از حرارت نگات خون می گیره

 

          با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته

 

          تو گمون کردی بری خاطره هاتم می میره

          روزای رفته برام،رنگ سیاهی می گیره

 

          اگه صد بهارو پاییز واسه تو گریه کنم

          نمی تونم که تورو همیشه از یاد ببرم

 

          من همون عاشقتم که چشام بارونیه

          همه ناله های من از اون نگاهت،دوریه

 

          با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته

 

                  

 

 

          عشق من بی کسی و شب با تو پایون می گیره

          همه رگهام از حرارت نگات خون می گیره

 

          با تو بودن توی دنیا واسه من نهایته...

 



چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:دلتنگی ها,,,,,, :: 19:4 ::  نويسنده : SARH       

  دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هوای تو را کرده.
 

  خودکارم را از ابر پر می کنم و برایت از باران می نویسم.


 

  به یاد شبی می افتم که تو را میان شمع ها دیدم.


 

  دوباره می خواهم به سوی تو بیایم.تو را کجا می توان دید؟


 

  در آواز شب اویز های عاشق؟


 

  در چشمان یک عاشق مضطرب؟


 

  در سلام کودکی که تازه واژه را آموخته؟


 

  دلم می خواهد وقتی باغها بیدارند،برای تو نامه بنویسم.


 

  و تو نامه هایم را بخوانی و جواب آنها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی.


 

  ای کاش می توانستم تنهاییم را برای تو معنا کنم و از گوشه های افق برایت آواز
  بخوانم.


 

  کاش می توانستم همیشه از تو بنویسم.


 

  می ترسم روزی نتوانم بنویسم و دفترهایم خالی بمانند و حرفهای ناگفته ام هرگز به
  دنیا نیایند.


 

  می ترسم نتوانم بنویسم و کسی ادامه ی سرود قلبم را نشنود.


 

  می ترسم نتوانم بنویسم وآخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد وتازه ترین شعرم به تو
  هدیه نشود.


 

  دوباره شب،دوباره طپش این دل بی قرارم.


 

  دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد.


 

  دلم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و من تو را میان چشمهایم بنشانم.


 

  دوباره شب ،دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم پر نمی شود.


 

  دوباره شب،دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته.


 

  دوباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت،دوباره من و یک دنیا خاطره...



چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:قصه دلتنگی ها, :: 19:2 ::  نويسنده : SARH       

چرا تو جلوه ساز این بهار من نمی شوی

چه بوده آن گناه من که یار من نمی شوی

بهار من گذشته شاید

 

شکوفه جمال تو، شکفته در خیال من

چرا نمی کنی نظر، به زردی جمال من

بهار من گذشته شاید

 

تو را چه حاجت نشانه من

تویی که پا نمی نهی به خانه من

چه بهتر آن که نشنوی ترانه من

نه قاصدی که از من آرد ، گهی به سوی تو سلامی

نه رهگذاری از تو آرد ، گهی برای من پیامی

بهارمن گذشته شاید

 

غمت چو کوهی به شانۀ من

ولی تو بی غم از غم شبانۀ من

چو نشنوی فغان عاشقانۀ من

خدا تو را از من نگیرد ، ندیدم از تو گر چه خیری

به یاد عمر رفته گریم ، کنون که شمع بزم غیری

بهار من گذشته شاید ......



چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:به جای هفت سین , :: 18:36 ::  نويسنده : SARH       

مثل اسب عصاری

هی گرد دیروزی ترین عقده هایمان

دور می زنیم

وچشم که باز می کنیم

سفید ، ارغوانی ، سرخ

جای جای شاخه ها

برف و پاییز را گرفته اند

و هیچ التفاتی نیست

که این محول الحول بر احوال

به چه کار می آید؟

وقتی که اصلا نمی دانیم

چند جفت دست ، از آن دست های گرم

آن هاکه در یک زهدان

نخستین فریاد را گریه کردیم

حالا ازاین دنیا جدا است

می گوییم حول حالنا...

که خانه تکانی نکرده ایم

مهمان دعوت می کنیم !

چند ...  چند... چند....

وچند بار بوی پونه و بابونه را بغض کرده ایم

چند شب بی فانوس

بر روشنای چشم های کور و

برگوش های بسته مان

حتی یک پنجرهء بسته را گشوده ایم ؟

بانگ می زنیم

ای مقلب القلوب سنگین و برفی ما

قفل است... قفل است ... بسته است

راه می بندیم و سگ می نشانیم

خوب معلوم است

که راه کج می کند

گیج می شود

هم نسیم ، هم سحر

روز باور کنید نو نمی شود

روز نو نمی شود ،  باور کنید

وقتی خواب های هراس انگیز

در خانه می بینیم

و رویاهای دلنواز

پشت دیوار های دروغ

و فاضلاب های کینه و کدورت

کودری ها را نه جامه می کنیم

که کفن می دوزیم

حالا بیا این فانوس را روشن کنیم

هفت سین که اسم نیست

سیب و سیر و سوسن هم نیست

آن ماهی سرخ و لغزان است

آبش کدر باشد

می میرد

به همین سادگی



مگذار که عشق، به عادتدوست داشتن تبدیل شود!
مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن.
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق.

چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.
جام بلور، تنها یک بار می‌شکند.
می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت.
اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست.
احتیاط باید کرد.
همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.
بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند..

نادر ابراهیمی


دو شنبه 24 مرداد 1391برچسب:از این راهرو , :: 8:39 ::  نويسنده : SARH       

از این راهرو یک نفر رد شده .. که عطرش همونه که تو می زنی
برای به زانو در آوردنم .. تو از مرگ حتی جلو میزنی

از این راهرو یک نفر رد شده .. مث وقتایی که تو ناراحتی
نفس میکشم با تمام وجود .. عجب عطر خوبی زده لعنتی

 

صدات میکنم تا همه بشنون .. جواب  صدام غیر  پژواک نیست
من اونقد شکستم حس میکنم .. که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست

یه جوری دلم تنگ میشه برات .. محاله بتونی تصور کنی
گمونم نمیتونی حتی خودت .. جای خالیتو تو دلم پر کنی

ترانه سرا:مونا برزويي

rahro راهرو



دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:به ديدارم بيا, :: 8:49 ::  نويسنده : SARH       

delam barayat tangidee دل شکسته ام برایش تنگ شده



دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:از تو دلگيرم, :: 8:32 ::  نويسنده : SARH       

دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام

دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست

از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم می‌میرم تو کجایی من باز بی قرارم
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم

ترانه سرا: رشید رفیعی

delgiram از تو دلگیرم