درباره وبلاگ

من آشنای دیروز غریبه امروز و فراموش شده فردایم پس در آشنایی امروز می نگرم تا در فردا یادم کنی.
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

سلام دوست عزیز در صورتی که دوست دارید با ما تبادل لینک بنمایید زمانی که مارا به لینک خود افزودید به ما بگویید در صورت بودن آدرس ما شما هم به لینک های ما افزوده می شوید.

باتشکر مدیریت







<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 283
بازدید دیروز : 220
بازدید هفته : 283
بازدید ماه : 653
بازدید کل : 73507
تعداد مطالب : 203
تعداد نظرات : 120
تعداد آنلاین : 1

جور دیگر باید زیست
به نام تنها پناه دیار آشفتگان سرنوشت
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 18:4 ::  نويسنده : راز پنهان       

مرجئه فرقه‌ای اباحه‌گر بود و می‌توان فرق و نحله‌های امروزی را نوعی مرجئه نوین نامید؛ امام صادق (ع) راه حل مواجهه با مکر این فرقه ها را آموزش احادیث اهل بیت علیهم السلام معرفی کردند.


 

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ انحرافات و ضد ارزش‌هایی که در زمان ما توسط رسانه‌های گوناگون و با ضریب نفوذ بالا و به اشکال پیچیده ترویج می‌شود بسیار حائز اهمیت است و بلاشک خطری بزرگ محسوب می‌شود، اگر بگوییم خطری بزرگ‌تر از حمله نظامی، حقا سخنی به گزاف نگفته‌ایم.
 
به بعضی از این نحله‌ها مختصرا اشاره می‌شود، البته از بیم آنکه ناخواسته تبلیغی برای فرقه‌های ضاله نشود حتی‌المقدور از تصریح به اسماء آنان خودداری می‌شود.


ادامه مطلب ...


یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 17:57 ::  نويسنده : راز پنهان       

مردان و زنان آخرالزّمانی، دچار نوعی «قحط غیرت» می‌شوند تا جایی که در دفاع از کیان عفّت و نجابت خانواده‌های خود دچار نوعی بی‌حسّی و بی‌میلی می‌گردند و گاه به عمد، ناموس خویش را در معرض دید نامحرمان قرار می‌دهند و حتّی به بی‌عفّتی‌ها و خودفروشی ایشان رضایت می‌دهند



ادامه مطلب ...


شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 5:48 ::  نويسنده : SARH       

]چرا آن كساني كه دوست داريم دقيقا زماني كه مي خواهيم به آنها بگيم دوست شون داريم يك گند بالا ميارن كه مجبور به ترك آنها بشيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا ما انسانها به دروغ به يك ديگر مي گيم دوستشون داريم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر ما يكي دوست داريم چرا ميريم باديگران؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا زماني كه رفتيم با ديگري از بقيه توقع داريم خطا هاي مارو ببخشن؟؟؟؟؟؟؟

چرا عشق و محبت يك چيز دروغين فرض مي كنيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا حاظريم بخاطر شهوت راني همه زير پا له بكنيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا بعد از انجام كارهاي زشت خود توقع بخشش از ديگران داريم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا هميشه به عشق خود خيانت مي كنيم؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا ما دوستان خود را زير پا مي گذاريم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از دروغ چه سودي حاصل ما مي شود؟؟؟؟؟؟؟؟

<<هر كاري را كه در حالت خشم و ناراحتي انجام بدهيم محكوم به شكست و نابودي است>>



جمعه 7 مهر 1391برچسب:شب گرد, :: 22:44 ::  نويسنده : SARH       

من بارون من دريا من آسمون صدا كن

اسمم واژه به واژه تودل ترنه هات جا كن
من عاشق من تهنا من خوب من صدا كن
من از همين جا واسه نوشدن صدا كن
من بي واژه صدا كن
هم صدا تر از هميشه
به همون اسم عزيزي كه هميشه كهنه نمي شه
واسه زندگيم صدام كن
واسه هرچي عاشقانه است
واسه حرفاي قشنگي كه نگفته عاشقانه است
من شب صدا كن
من آن شبي كه تورو داره
من آينه صدا كن كه مي خوام مثل تو باشم
من آسمون صدا كن

SAREH



جمعه 7 مهر 1391برچسب:, :: 19:36 ::  نويسنده : SARH       

از چه تو غمگينی

SAREH


 


به گمانم خود را

 


 

مثل من می بينی

 


 

به خدا ميدانم

 


 

که تو جايت تنگ است

 


 

ولی با دوری تو

 


 

عيد من بيرنگ است

 


 

گله کم کن که خودم

 


 

گله مند از دنيام

 


 

که به مانند تو من

 


 

ماهی ای در دريام

 


 

ماهی داخل آب

 


 

نتواند فهميد

 


 

چه شکوهی دارد

 


 

پهنه های امُيد

 


 

پس بيا ای ماهی

 


 

هردو بيرون بپريم

 


 

تو از اين تنگ بلور


من از اين ساحل بيم


 


به امید ازادی ماهی تنگ بلور



جمعه 7 مهر 1391برچسب:, :: 12:5 ::  نويسنده : SARH       

امام رضا
میدونم  آسمون حرمت ستاره بارونه
فرشته ها هم همیشه و هر لحظه در حال گذرن
پس دلمو پرواز میدم به صحن وسرات تا بازم آروم بگیرم.

شبى تنها
میان این همه رؤیا
تو را دیدم ...
تو را با قامتى زیبا
میان دشتى از گلها
کنارت بحر آبى رنگ
و دستانت پر از گلبوته هاى نور
پر از گلبرگ یاس و سوسن و مریم
و من سر تا به پا حیرت
دلم سنگین از این غمها
از این دنیا
که ناگه
آهویى رعنا
در آغوش تو شد آرام
صدایى از دل دریا
چنین مى خواند :
به قربان پناه گرمت اى مولا !
تمام صورتم را اشک ها پر کرده بود، آرى
چنین رؤیا مرا واداشت
که بنویسم :
به قربان پناه گرم تو آقا
!

SAREH



پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 23:2 ::  نويسنده : SARH       

مژده ای اهل رضا روی رضا پیدا شد
جلوه حسن الهی به فضا پیدا شد
ضعفا روی به گلزار ولایت آرید
که گل روی معین الضعفا پیدا شد

SAREH



پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:, :: 21:41 ::  نويسنده : oral       

کمتر از آهو که نیستم .. میشه ضآمنم بشی ؟!



یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
آن روز با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.
بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه رگه ی آبی دید که از روی سنگی جاری بود. خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.
چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پر کرد.
اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت. چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.
این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.
ولی دیگرجریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود. خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند:
 

هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است.

SAREH



جمعه 17 شهريور 1391برچسب:داستان های آموزنده ''خبر خوش'', :: 17:33 ::  نويسنده : oral       

روزی روبرت دوونسزو گلف باز بزرگ آرژانتینی، پس از بردن مسابقه و دریافت
چك قهرمانی لبخند بر لب مقابل دوربین خبرنگاران وارد رختگن می شود تا
آماده رفتن شود .

پس از ساعتی ، او داخل پاركینگ تك وتنها به طرف ماشینش می رفت كه زنی به
وی نزدیك می شود. زن پیروزیش را تبریك می گوید و سپس عاجزانه می افزاید
كه پسرش به خاطر ابتلا به بیماری سخت مشرف به مرگ است و او قادر به
پرداخت حق ویزیت دكتر و هزینه بالای بیمارستان نیست .

دو ونسنزو تحت تاثیر حرفهای زن قرار گرفت و چك مسابقه را امضا نمود و در
حالی كه آن را توی دست زن می فشارد گفت : برای فرزندتان سلامتی و روزهای
خوشی را آرزو می كنم .

یك هفته پس از این واقعه دوونسنزو در یك باشگاه روستایی مشغول صرف ناهار
بود كه یكی از مدیران عالیرتبه انجمن گلف بازان به میز او نزدیك می شود و
می گوید : هفته گذشته چند نفر از بچه های مسئول پاركینگ به من اطلاع
دادند كه شما در آنجا پس از بردن مسابقه با زنی صحبت كرده اید . می
خواستم به اطلاعتان برسانم كه آن زن یك كلاهبردار است . او نه تنها بچه
مریض و مشرف به موت ندارد ، بلكه ازدواج هم نكرده . او شما را فریب داده
، دوست غزیر

دو ونسزو می پرسد : منظورتان این است كه مریضی یا مرگ هیچ بچه ای در میان
نبوده است .

بله كاملا همینطور  است .

دو ونسزو می گوید : در این هفته ، این بهترین خبری است كه شنیدم